دوشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۶ - 13:15 - محسن -
امروز یک خواب عجیبی دیدم! خواب دیدم میخوام به ماشین بنزین بزنم و یک بطری بنزین پر کردم و سعی کردم با لوله بنزین رو بریزم تو باک، منتها باک سوراخ بود و بنزین از اونجا بیرون میریخت و من برای اینکه بنزین هدر نره بطری رو گرفتم زیر سوراخ نشتی...
وقتی از خواب پریدم داشتم به این فکر می کردم که این اتفاق نشدنیه که از یک طرف بنزین بریزه تو باک و از طرف دیگه باک سوراخ بنزین رو برگردونه تو بطری. چرا که تو این وضعیت یک گردش بی نهایت به وجود میاد که غیر ممکنه بدون وجود یک انرژی دیگه این اتفاق تا بی نهایت اتفاق بیفته بلکه باید به تعادل برسه...
همین موضوع منو به این فکر فرو برد که تا وقتیکه شونه رو به پارچه مالش ندیم، هیچ الکترونی جابجا نمیشه و مالش دادن پارچه و شونه توسط یک انرژی خارجی که خود انسان باشه اتفاق میفته.
باز به این فکر کردم که جاذبه عجب نیروی شگفت انگیزیه! یک نیروی همیشگی که اصلا منبع خارجی نداره! بهتر بگم یک معجزه هست!
و معجزه دیگه خود انسانه که بدنش مولد نیرو هست! باید این بدن رو حرکت بدی تا الکترون ها بین پارچه و شونه جابجا بشه. و اگر نخوای تا ابد خودت این کار رو انجام بدی باید یه تکون دیگه به خودت بدی و انرژی طبیعت رو استخراج کنی و یک ماشین مولد نیرو بسازی که این کار رو انجام بده...
به هر حال تا حرکتی انجام نشه، هیچ انرژی جدیدی تولید نمیشه! باید یه حرکت اساسی انجام بدم تا زندگیم تکونی بخوره. باید انرژی های پتانسیل قوی تری رو آزاد کنم تا انرژی جنبشی قوی تری به وجود بیاد...