1- بزرگترها تلویزیون زیاد نگاه می کنند! در تلویزیون برنامه های مختلفی از بزرگترها پخش میشه، مثل اخبار، فوتبال، فیلم و سریال و سرگرمی و ...
الان که فکر می کنم میبینم که چقدر محتوای این برنامه ها سخیف هست. من از این بزرگترها الگو گرفتم و فکر می کردم میتونم شبیه هر کدومشون باشم: یک فوتبالیست، بازیگر، خواننده، نوازنده، شعبده باز و ...
2- بزرگترها به دنبال پول می روند. برای تهیه مایحتاج زندگی باید پول بپردازیم. ولی این پول رو باید از کجا درآورد؟ همیشه اینطور بوده که درآمد بسیار بسیار پایین تر از مخارج است. به همین خاطر بین بزرگترها و مهم ترینشون، زن و شوهرها، استرس و اختلافات زیادی جریان داره و کودک اینطور متوجه میشه که پول نقش اول زندگی هست!
3- معلم و مدرسه نقش مهمی در افکار کودک داره. وقتیکه معلم به عنوان یک بزرگتر شروع می کنه به یک بچه بی سواد درس میده و از اینکه بعضی ها زود یاد نمیگیرن عصبانی میشه و تنبیه رو به عنوان اولین گزینه در نظر میگیره، این کودک هم یاد میگیره که باید به سرعت عصبانی شد و کتک کاری تنها راه حل تنبیه کردنه!
4- جنگیدن قدمتی به اندازه عمر بشریت داره. از هابیل و قابیل شروع شده و تا امروز ادامه داشته و در آینده هم وجود خواهد داشت. بزرگترها رفتار مختلفی درباره این موضوع دارند. بعضی ها جنگ راه میندازن و بعضی ها مجبورند بجنگند و بعضی ها برای دفاع از خودشون میجنگند و بعضی ها فرار رو بر قرار ترجیح میدن...
فکر می کنم دیگه کافیه! دیگه نمیخوام به موارد بیشتری فکر کنم. می تونم بگم که اکثر این کارها چرنده! من هم با همه این چرندیات بزرگ شدم و همه این موارد هم با من بزرگتر شدند...
من نمی تونم دنیا رو عوض کنم. ولی می تونم خودم رو عوض کنم. هر چند سخته! هر چند بیشتر کارهای بزرگترها پوچه ولی زندگی پوچ نیست. من کتابی سراغ دارم که به من میگه زندگی این دنیا بازیچه است ولی ما دنیا رو بازیچه نیافریدیم...
راه حل اینه: یک شروع دوباره. باید خودم و افکارم رو از نو بسازم.
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم ... فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم