شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۶ - 23:11 - محسن -
قضیه فیثاغورث خیلی جالبه! بیشتر از دو دهه پیش اون رو خوندم و تا پیشرفته ترین درس ها هم تو دل همه فرمول ها جا داشت. نمی دونم باید بگم اون رو بلد بودم یا نه، ولی از وقتی اثباتش رو دیدم نظرم به طور کل درباره ریاضی و فیزیک تغییر کرد! نکته اینجاست که قبل از دیدن اثبات نظرم راجع بهش
بود و بعد از اثبات همچین حسی داشتم.
بود و بعد از اثبات همچین حسی داشتم.
جالب اینجاست که مثال های زیادی دارم که شبیه همین قضیه بودند، بخاطر همین اسم این وضعیت رو گذاشتم قضیه فیثاغورث.
من هیچوقت نتونستم نظر کسی که
هست رو به
عوض کنم. حتی الان خودم میدونم که باید نسبت به بعضی مطالب
باشم ولی انگار اینطوری بودن نسبت به اون قضایا بیشتر شبیه فیلم بازی کردنه و تو دلم چیزی بیشتر از
نیستم!
وقتی نسبت به قضیه ای
میشم، دیگه تمومه! دیگه لازم نیست با دلیل و منطق دنبال راه عقلانی باشم. اون قضیه برام اثبات شده هست و بهش لبخند میزنم... ولی وقتی
هستم نمیتونم به زور خودمو عوض کنم، حتی اگر عقل بگه! البته قبولش می کنم ولی یک اکراهی وجود داره که جلوی شادابی رو میگیره، درست مثل قضیه فیثاغورث!
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم ... عمری که بی حضور صراحی و جام رفت